پرنده - شهره
تو خونه مون صداي تو
صداي خنده هاي تو
ديگه شنيده نميشه
رفتي براي هميشه
چشات برام يه قصه گفت
يه قصه از يه غصه گفت
يه قصه از جدايي ها
آخر آشنايي ها
گفتي قفس تنگه برات
رنگا چه بي رنگه برات
گفتي هواي تازه نيست
خونه برات اندازه نيست
گفتي ديگه خسته شدي
طاووس پر بسته شدي
گفتي كه آواز مي خواي
سرود پرواز مي خواي
مي خواي بري به اوج ها
رو بال نرم موج ها
گفتي كه عشق من كمه
حرفام برات پر از غمه
تو سينه قلب من شكست
رو بوم دل غروب نشست
انگار دارم خواب مي بينم
مهتابو رو آب مي بينم
چگونه باور بكنم
غصه رو از بر بكنم
عطر تنت تو خونه نيست
تو زندگيم بهونه نيست
حتي ديگه نمي تونم
زلفامو شونه بكنم
گل روي موهام بزنم
يا حتي حس كنم زنم
عطرت هنوز رو طاقچه امه
انگار باهام حرف مي زنه
اما نمي دونه دارم
از غصه ديوونه مي شم
خدا كنه صداي من
صداي گريه هاي من
يه روز به گوشت برسه
بهت بگه ديگه بسه
پرنده جون بيا خونه ات
بيا توي آشيونه ات
جفتت هنوز منتظره
چشماش هميشه به دره
جمعه 20 خرداد 1390 - 9:42:05 PM